مسعود پایمرد
جمعه ۲۶ بهمن ۹۷
دیروز، حوالی غروب، در جلسهی انجمنی که گاه گداری به آن سر میزنم نشسته بودم. انتهای جلسه، صحبت از کتاب شد و مقایسهی کتاب کاغذی با کتاب الکترونیکی و برشمردن فواید کتابهای غیرچاپی و این که اصلا حیف است این همه درخت را به خاطر کتاب نیست و نابود و قلع و قمع کنیم و دنیای آینده اصلا دنیای کتابهای چاپی نیست و مگر ممکن است پیشرفت تکنولوژی در سالیان آتی جایی برای نفس کشیدن کتابهای کاغذی باقی بگذارد؟
من که اصولا آدم سنتگرایی هستم و با تغییر مخالفم، فوری در برابرش موضع گرفتم که این طور که شما میگویید هم نیست و بعد از لذت خواندن کتاب کاغذی گفتم و حس خوبی که این نوستالژی به آدم میدهد.
دوستی گفت که: کجای کاری؟ ابدا شک نکن که در آینده هرکس میتواند هرچه میخواهد بداند را در تراشهای ریخته و در سرش قرار دهد و اینطور حتی زحمت کتاب خواندن را هم نکشد!
این را که گفت ترسیدم. ترسیدم و از دیروز تا حالا دارم به این ترس فکر میکنم. به این که اگر واقعا چنین چیزی اتفاق بیفتد، اگر واقعا هرکس بتواند هر چه میخواهد بداند را در تراشهای ریخته و توی مغزش جا دهد، اگر اصلا قرص کتاب بیاید و برای هر کتابی قرصی باشد که ببلعی و بعد آن کتاب را واو به واو در ذهنت داشته باشی، آن وقت چه میشود؟
فکر میکنم چنین اتفاق بزرگی، فواید و مضرات بزرگی را هم در پی میآورد. با فوایدش هیچ کار ندارم و اصلا دوست ندارم دربارهی فواید چنین چیزی فکر کنم. دربارهی این که چه اتفاقات شگرفی میافتد اگر همه، همه چیز را بدانند. اگر همه بتوانند بدون زحمت عالم شوند.
راستش، مضرات چنین اتفاقی، چنان مرا ترسانده که جایی برای اندیشیدن به فوایدش باقی نگذاشته است. فکر میکنم چنین اختراعی، کوچکترین ضررش پدید آوردن نسلی است که دانش دارد اما بینش ندارد. نسلی که میداند اما نمیفهمد. انسانهایی را تصور کنید که همهی علوم جهان هستی را در ذهن دارند ولی قدرت تجزیه و تحلیل ندارند. نمیگویم همه اینطور میشوند اما به هرحال عدهای میشوند. همین امروز هم، همهی کسانی که کتاب میخوانند، بینش ندارند. خیلیها میخوانند، اما الزاما همه نمیفهمند.
دیگر ضرر چنین پدیدهای، تولید نسلی است که ادعای دانش دارد، اما دانش ندارد. امروز هم در جامعه بسیارند کسانی که در مورد موضوعی، یکی دو کتاب خواندهاند و به همین واسطه فکر میکنند علامهی دهر شدهاند و حرف هیچکس را نمیپذیرند و هیچ نظر مخالفی را برنمیتابند. حالا فکر کنید این عده تکثیر شوند و با صدها کتابی که در تراشهی مغزشان جا دادهاند بخواهند هرکس که مخالف دیدگاهشان حرف میزند را به باد ناسزا بگیرند.
ضرر دیگر، احتمالا این است که مزیت دانستن را به گروه خاصی محدود میکند. گروهی که پول دارند تا بهای آن را بپردازند. قبول دارم؛ امروز هم همین است. امروز هم بیعدالتی آموزشی بخش قابل توجهی از رشتهها و دانشگاههای خوب را در اختیار کسانی قرار داده است که بیشتر پول خرج میکنند تا بهتر تست بزنند. اما حداقل این عده که امروز هستند، برای رسیدن به آنچه خواستهاند، در کنار پول خرج کردن، زحمت کشیدهاند.
اما چنین تکنولوژیای دیگر نیاز به زحمت نخواهد داشت. کافی است پول خرج کنید تا هرچه میخواهید را بدانید. هرچه بیشتر پول خرج کنید، بیشتر خواهید دانست و اگر پولی برای خرج کردن نداشته باشید احتمالا در ظلمت جهان نادانی خواهید ماند و خواهید مرد.
همین نیاز به زحمت نداشتن ضرر دیگر مسئله است. دانش، در اختیار کسانی قرار خواهد گرفت که برای به دست آوردنش عرق نریختهاند، تلاش نکردهاند. و همین عرق نریختن و تلاش نکردن ارزش دانستن را از بین خواهد برد. و البته لذتش را. چه لذتی است در چیزی که میدانید اما برای دانستنش هیچ تقلایی نکردهاید؟
با این حال، بزرگ ترین ضرر چنین چیزی، به گمانم، به خطر انداختن فلسفهی فضیلت خواهد بود. آن روز که چنین چیزی به جهان بشریت هدیه داده شود، دیگر فضیلتی در میان نخواهد بود. وقتی همه چیز در اختیار همه هست، دیگر داشتن آن ارزشی نخواهد داشت. یا آن روز که داشتن چیزی، لذتی نداشته باشد، یا آن روز که داشتن چیزی فقط پول بخواهد، یا آن روزی که داشتن چیزی بدون هیچ زحمتی میسر شود. اینها برای دارندهشان هیچ فضیلتی به همراه نخواهند آورد.
آن روز، فکر میکنم بیش از هر چیز «فلسفهی فضیلت» به خطر خواهد افتاد. دیگر برتری داشتن بیمعنا خواهد شد.
من برای آن روز متاسفم. هم برای آن روز و هم برای بشریت آن روزگار. و ترجیح میدهم در همین گوشهی دنج زمان که گیر افتادهام، دور از هیاهوی تکنولوژی، در خلوتی بنشینم و کتاب کاغذیام را دست بگیرم و با تک تک کلمات و جملاتش کلنجار بروم و برای فهمیدنشان به ذهن ناقصم فشار بیاورم و روز را با خواندن چند صفحهاش شب کنم اما مطمئن باشم که این تلاش کردن و این دانستن برای من فضیلت و ارزش به ارمغان خواهد آورد و لذتی به من خواهد بخشید که چشیدن طعم بی رقیبش را با هیچ چیزی عوض نخواهم کرد.