دولت‌خانه | مسعود پایمرد

چه به از دولت لطف سخن و طبع سلیم


بی‌تعبیر

کتابی پاره...

من آن خوابم، که یوسف هم نخواهد کرد تعبیرش
زبانی کهنه که جبر زمان کرده زمین‌گیرش

کتابی پاره در پستوی نمناکی رها مانده
که پوسیده‌ست از روز ازل، اوراق تقدیرش

شبیه آیه‌ای آشفته در یک سوره‌ی مبهم
که «المیزان» هم از حیرت گذشت از خیر تفسیرش

چه می‌خواهی بدانی اینک از من؟ از بهاری که
خزان در صبح فروردین، چنین کرده جوان‌پیرش؟

گذشته از سرش آشوب‌هایی سخت و جان‌فرسا
ولی هرگز نکرده هیچ‌یک، رنجور و دلگیرش

گذشت سال‌ها، آکنده او را از فراموشی
ولی نگسسته است از عشق -در هرحال- زنجیرش

*

نپرس از معنی این حرف‌ها، زیرا که می‌دانی
من آن خوابم که یوسف هم نخواهد کرد تعبیرش...

 

«مسعود پایمرد»

98/3/4

 

پ.ن یک: هرچه خواستم دست به قلم ببرم نشد. آشفته‌ام. به نظرم رسید این غزل، که آن را سال پیش سروده‌ام، بیشترین شباهت را با حال این روزهایم داشته باشد.

پ.ن دو: همین غزل را، با همین توضیحات در پایین صفحه، دو ماه پیش در صفحه‌ی ویرگولم منتشر کردم. حالا که خواستم بعد مدت‌ها، از سر دلتنگی، این‌جا چیزی بنویسم، دیدم حالم بی‌شباهت به حال همان روز نیست. تصمیم گرفتم به جای نوشتن مطلبی تازه، همین شعر را بازنشر کنم و چندبار برای خودم بخوانم...

پ.ن سه: برای آدم‌های دلتنگ این زمانه، برای دل‌های شکسته، دعا کنید.


ماه‌پری

 

ماه پری

تو پشت پنجره هر شب به ماه می‌نگری
دوباره موسم باران رسید ماه پری؟

چکید قطره‌ی باران به شیشه و دیدم
که وقت بارش باران چقدر ماه تری...

نه! با هزار و یک افسون و گیسوی خیست
مخواه بیشتر از این دل مرا ببری

مخواه بیشتر از این نحیف و خسته شود
کسی که خواست خودت را؛ نه چیز بیشتری

ای التیام من! ای داغ تازه بر دل من
که موی قهوه‌ایت وعده داده: دردسری

تو کیمیایی، اگرچه خودت نمی‌دانی
دوای درد منی و هنوز بی خبری

«مسعود پایمرد»

1397/11/18

 

می‌توانید این غزل را با صدای من، اینجا بشنوید.

 


تماشا

new photo

همیشه بی تو در این قلب خسته غوغا بود
همیشه سهم دلم حسرت و تمنا بود

هزار سال به دنبال عشق میگشتم
تو عشق بودی و جان بی تو در تقلا بود

تو را ندیدم از آغاز و راه گم کردم
تو را ندیدم و این تلخ، زهر دنیا بود

تو را ندیدم از آغاز و قلب می پنداشت
که بی تو در خطرِ مرگ و عشق، تنها بود

نه! جانِ بی تو از عالم، امید خیر نداشت
و ناامید از اعجاز صبحِ فردا بود

خنک نسیم بهشتی که بازگشتی باز
و بازگشتنت آغاز حسرت ما بود

نشسته ام به تماشای تو ولی هیهات
که سهم این منِ تنها فقط تماشا بود...

«مسعود پایمرد»

97/10/10

پ.ن: عکس، مربوط است به اولین اردوی دوره‌ی هفتم آفتابگردانها؛ تهران

به این خانه‌ی محقر خوش آمدید. در این‌جا یادداشت‌ها، دغدغه ها و تجربه های نگارنده را خواهید یافت.
بهانه ی ساختن این خانه، دوست عزیزی است که مرا، انسانی که مدت‌ها از نثر فاصله گرفته بود را، هم به نوشتن معتاد کرده است. در این‌جا به هرگوشه‌ای سرک خواهم کشید و از هر چیزی خواهم نوشت. بدیهی است منبع و ماخذ کلیه‌ی یادداشت‌های فاقد منبع، ذهن نویسنده است.
امید است آن‌چه نوشته ام و خواهید خواند، مقبول افتد...
کتاب‌های من

آخرین کتاب‌هایی که خوانده‌ام

حسن و دل
really liked it
در نوع خود کتاب جالبی است. داستانی عرفانی است که به طریق تمثیل ماجرای عشق "دل" پسر پادشاه یونان، "عقل"، را که در "قلعه ی بدن" حکومت می کند به "حُسن" دختر پادشاه مشرق، "عشق"، که در شهر "دیدار" ساکن است روایت می کند. دل در حقیقت طالب آب ح...
tagged: literature
منجنیق
really liked it
حسین صفا، در این کتاب تصویر جدیدی از غزل فارسی را ارائه می کند. تصویری که در عین شباهت هایش به تصویری که از غزل کلاسیک مشهور در ذهن مان داریم دارای تفاوت هایی نیز هست. تفاوت هایی آن چنان عمیق که گاه حتی شاید مجبورمان کند نام غزل بر اشعار...
tagged: literature and poet
صد سال تنهایی
it was amazing
صدسال تنهایی را نخوانده‌ام، با آن زندگی کرده‌ام. کتاب بی‌نظیری است. با قلمی شیوا و روان و توصیفاتی بدیع و حیرت انگیز. با سبکی منحصر به فرد -رئالیسم جادویی- و جاسازی عناصر خیالی و غیر واقعی در بافت دنیایی واقعی، آن هم چنان ممزوج به یکدیگر...
tagged: literature and novel
ناصر ارمنی
really liked it
در میان داستان ها، "زمزم" را بیش از بقیه دوست داشتم. اغلب پایان بندی ها را پسندیدم. هرچند با برخی از آنها ارتباط برقرار نکردم. در مجموع، به گمانم امیرخانی در نوشتن داستان بلند، توانمندتر از داستان کوتاه است.
tagged: literature and short-story
کافه پیانو
it was amazing
هرکس هرچه می‌خواهد بگوید! من حس می‌کنم کافه پیانو یکی از بهترین رمان هایی است که این سال‌ها خوانده ام. لحن گیرا و صمیمی کتاب، به علاوه فضای زنده و جذاب آن چیزی است که در هر کتابی پیدا نمی‌شود. لحنی آن‌قدر گیرا که وقتی کتاب را باز می‌کنید...
tagged: literature and novel

goodreads.com
Designed By Erfan Powered by Bayan