دولت‌خانه | مسعود پایمرد

چه به از دولت لطف سخن و طبع سلیم


روزگار فارسی در هند

 

در صورت تمایل به شنیدن پادکست این یادداشت، اینجا کلیک کنید.

اگر به همین دویست و اندی سال قبل برگردیم، خواهیم دید که مردم پهنه‌ی وسیعی از آسیا، فارسی را به عنوان زبان اصلی یا زبان دوم‌شان برگزیده بودند و نه تنها در فلات ایران، که در نقاط همسایه‌ی آن نیز کمتر کسی بود که با این زبان شیرین آشنا نباشد.

این زبان، آن‌قدر پرنفوذ بود که از حکومت ترکان عثمانی در غرب، تا کورگانیان در هند و از کاشغر –که امروزه جزئی از چین است- در شمال تا جزیره‌ی بحرین در جنوب کمتر کسی پیدا می‌شد که به آن مسلط نباشد.

بی‌گمان زبان، اصلی‌ترین و مهم‌ترین ابزار انتقال یک فرهنگ است و وجود زبان مشترک میان مردم پهنه‌ای چنین وسیع به معنی وجود یک فرهنگ مشترک در میان تمام آنان نیز هست. فرهنگی که امروز نیز می‌توان رگه‌هایی از آن را در سرتاسر این نقاط یافت: چه در نوروز، که آیین سنتی و عید باستانی ماست و چه در لباس و پوشش، یا حتی معماری.

بدیهی است که چنین هم‌زبانی و هم‌فرهنگی‌ای ابدا به مذاق استعمارگرانی که دوست دارند دنیا را در دست بگیرند و تمام آن را یک‌جا ببلعند خوش نیاید. پس با هدف پراکنده ساختن این اتفاق، آن روز که حکومت‌های لایق و مقتدر جای خود را به جانشینان بی‌لیاقت و ضعیف‌شان دادند، دست تعدی به سوی این سرزمین پهناور گشودند و آن را پاره پاره نموده و آن پاره‌ها را از یکدیگر دور کردند.

در خطوط باقی مانده‌ی این نوشتار، تنها درباره‌ی یکی از این دست‌های استعماری بحث خواهم کرد که زبان رسمی و اداری هندوستان را با زور و اجبار از فارسی به انگلیسی تغییر داد.

پیشینه‌ی آشنایی مردم هند با زبان فارسی، به سده‌ی سوم هجری بازمی‌گردد. چندی بعد، پس از حمله‌ی سلطان محمود به هند، در اوایل سده‌ی پنجم، این زبان در شبه قاره گسترش بیشتری یافت. از دیگر سو، حضور سوفیان فارسی زبانی همچون هجویری، خواجه معین‌الدین چشتی و سیداشرف جهانگیر سمنانی، در افزایش علاقه مردم آن دیار به اسلام و زبان فارسی بسیار موثر بود. در طی این مدت، شکل‌گیری حکومت‌های فارسی زبان در شبهه قاره‌ی هند باعث شد تا این زبان به عنوان زبان رسمی، اداری و درباری در کانون توجه قرار گیرد.

علاقه‌ی پادشاهان فارسی‌زبان هند به فرهنگ و ادب فارسی موجب گردید خیل عظیمی از هنرمندان، ادیبان، علماء و دانشمندان پیرامون آنان گرد آیند و به زودی آن دیار به مهد دیگری برای گسترش زبان فارسی و فرهنگ ایرانی بدل گشت و موجب شکوفایی و ارتقای این زبان و پیدایش آثاری خیره کننده و بی‌نظیر گردید.

مقبره شهبانو ممتاز محل و شاه جهان

بزرگ‌ترین و مقتدرترین این پادشاهان، گورکانیان هند بودند.حکومتی که توسط ظهیرالدین محمد بابر، از نوادگان تیمور لنگ بنیان نهاده شد و فرزندانش به تدریج تمامی شبهه قاره را تحت فرمان خویش گرفتند. این سلسله که زمانی، در سده هفدهم میلادی و در عصر حکومت شاه جهان و فرزندش اورنگ‌زیب عالمگیر بزرگ‌ترین و ثروتمندترین امپراتوری جهان بود به تدریج ضعیف‌تر شد تا در نهایت در سال 1875 توسط کمپانی هند شرقی بریتانیا از میان رفت.

این نوشتار قصد دارد به طور ویژه به نقش کمپانی هند شرقی بریتانیا در زوال کورگانیان هند و فراموشی زبان فارسی در شبهه قاره بپردازد.


نقدی بر فیلم شبی که ماه کامل شد

پوستر فیلم

مدت زیادی سینما نرفته بودم. آخرین بارش اگر اشتباه نکنم پارسال بود که برای دیدن فیلم «فِراری» رفتیم. دلیل این سینما نرفتن هم فقط یک چیز بود: نداشتن یک دوست همراه که حال و حوصله‌ی فیلم دیدن داشته باشد! این بود که تا یکی از دوستان صمیمی‌ام پیشنهاد دیدن «شبی که ماه کامل شد» را داد، بدون تعلل پذیرفتم.

فیلم درخشانی که در سی‌وهفتمین جشنواره فیلم فجر تعداد زیادی از جوایز را درو کرد و غیر از آن در شش بخش دیگر هم نامزد دریافت جایزه شد. در مجموع با فیلم خوبی طرفیم. یک ملودرام تراژیک و اکشن که روایتگر عشق سوزناکی است بین فائزه و عبدالحمید (برادر بزرگ‌تر عبدالمالک ریگی). عشقی که دست آخر هم البته سرنوشت عجیبی پیدا می کند.

کارگردان فیلم نرگس آبیار است که به گمانم غالبا او را با فیلم دومش، «شیار 143» می شناسیم. کارگردانی که سبک خودش را دارد و نشان داده کارش روز به روز بهتر می‌شود.

فیلم همچنین، سرشار از بازی‌های درخشان است. چه «هوتن شکیبا» و «الناز شاکردوست» که در این فیلم متفاوت‌تر از همیشه ظاهر شده‌اند و چه «فرشته صدرعرفایی» که نقش یک مادر را تمام و کمال ایفا می‌کند.

در طراحی صحنه و لباس و جلوه‌های ویژه میدانی نیز فیلم از استانداردهای سینمای ایران بالاتر است و این ترکیب به خلق صحنه‌هایی منجر می‌شود که مخاطب نمونه‌اش را کمتر دیده است.

با وجود تمام این محاسن، اما فیلم دو نقطه ضعف و نقص بزرگ دارد:

بزرگ‌ترین نقصش فیلمنامه است. فیلمنامه‌ای که در ابتدا تصویر عشقی آبکی را نشان می‌دهد بی آن که به مخاطبش نشان دهد چه شد که چنین عشق سوزناکی از یک نظربازی ساده شکل گرفت. و فیلمنامه‌ای که بعدا هم روند تغییر و تکامل شخصیت‌ها را نادیده می‌گیرد و مخاطب اصلا نمی‌فهمد چطور شد که عبدالحمید شاعر عاشق‌پیشه ابتدای داستان به تروریستی خون‌ریز و وحشی تبدیل شد که حتی به عشق خودش نیز رحم نکرد.

بماند که تصویری که از عبدالمالک ریگی ارائه می‌کند بیش از آن که به تصویر سرکرده یکی از وحشی‌ترین گروهک‌های تروریستی شباهت داشته باشد به تصویر یک فیلسوف و عارف شباهت دارد و همین تا حد زیادی ذهن مخاطب را با چالش پذیرفتن او به عنوان آنتاگونیست داستان مواجه می‌کند.

نقص دیگر فیلم را هم می‌توان انتخاب‌های کارگردان دانست. علی‌رغم تمام تعریف‌هایی که از نرگس آبیار در ابتدای همین نوشتار کردم اما معتقدم او می‌توانست انتخاب‌های بهتری در بخش‌هایی از فیلم داشته باشد. مثل انتخاب دوربین ثابت به جای دوربین روی دست در فضاهای بسته، حذف بعضی قسمت‌ها که در روند داستان دخالت چندانی ندارند یا حتی پایان بندی فیلم. (که معتدم می‌توانست خیلی قوی‌تر و بهتر باشد و البته گناهش مشترکا به گردن کارگردان و فیلمنامه است!)

با این همه، با فیلم خوبی طرفیم که مخاطب را با خودش همراه می‌کند و ارزش دیدن دارد. امیدوارم به تماشایش بنشینید و از دیدنش لذت ببرید.

پ.ن: موزیک ویدیوی محسن چاووشی برای این فیلم هم از آن اتفاق‌های خوب دنیای موسیقی بود که باعث شد چاووشی یکی از بهترین کارهایش را ارائه کند. یک شعر معرکه، یک اجرای پخته و یک تنظیم بی‌نظیر. بشنوید و بهرهور شوید!

به این خانه‌ی محقر خوش آمدید. در این‌جا یادداشت‌ها، دغدغه ها و تجربه های نگارنده را خواهید یافت.
بهانه ی ساختن این خانه، دوست عزیزی است که مرا، انسانی که مدت‌ها از نثر فاصله گرفته بود را، هم به نوشتن معتاد کرده است. در این‌جا به هرگوشه‌ای سرک خواهم کشید و از هر چیزی خواهم نوشت. بدیهی است منبع و ماخذ کلیه‌ی یادداشت‌های فاقد منبع، ذهن نویسنده است.
امید است آن‌چه نوشته ام و خواهید خواند، مقبول افتد...
کتاب‌های من

آخرین کتاب‌هایی که خوانده‌ام

حسن و دل
really liked it
در نوع خود کتاب جالبی است. داستانی عرفانی است که به طریق تمثیل ماجرای عشق "دل" پسر پادشاه یونان، "عقل"، را که در "قلعه ی بدن" حکومت می کند به "حُسن" دختر پادشاه مشرق، "عشق"، که در شهر "دیدار" ساکن است روایت می کند. دل در حقیقت طالب آب ح...
tagged: literature
منجنیق
really liked it
حسین صفا، در این کتاب تصویر جدیدی از غزل فارسی را ارائه می کند. تصویری که در عین شباهت هایش به تصویری که از غزل کلاسیک مشهور در ذهن مان داریم دارای تفاوت هایی نیز هست. تفاوت هایی آن چنان عمیق که گاه حتی شاید مجبورمان کند نام غزل بر اشعار...
tagged: literature and poet
صد سال تنهایی
it was amazing
صدسال تنهایی را نخوانده‌ام، با آن زندگی کرده‌ام. کتاب بی‌نظیری است. با قلمی شیوا و روان و توصیفاتی بدیع و حیرت انگیز. با سبکی منحصر به فرد -رئالیسم جادویی- و جاسازی عناصر خیالی و غیر واقعی در بافت دنیایی واقعی، آن هم چنان ممزوج به یکدیگر...
tagged: literature and novel
ناصر ارمنی
really liked it
در میان داستان ها، "زمزم" را بیش از بقیه دوست داشتم. اغلب پایان بندی ها را پسندیدم. هرچند با برخی از آنها ارتباط برقرار نکردم. در مجموع، به گمانم امیرخانی در نوشتن داستان بلند، توانمندتر از داستان کوتاه است.
tagged: literature and short-story
کافه پیانو
it was amazing
هرکس هرچه می‌خواهد بگوید! من حس می‌کنم کافه پیانو یکی از بهترین رمان هایی است که این سال‌ها خوانده ام. لحن گیرا و صمیمی کتاب، به علاوه فضای زنده و جذاب آن چیزی است که در هر کتابی پیدا نمی‌شود. لحنی آن‌قدر گیرا که وقتی کتاب را باز می‌کنید...
tagged: literature and novel

goodreads.com
Designed By Erfan Powered by Bayan