دولت‌خانه | مسعود پایمرد

چه به از دولت لطف سخن و طبع سلیم


جمع بندی چله تعالی

بیست و هشتم خرداد ماه بود که در یادداشتی، نوشتم با هدف بیرون آمدن از سیکل معیوب هیچ‌کاری نکردن و کسب رضایت درونی بیشتر، قصد دارم برنامه‌ای به اسم «چله‌ی تعالی» را اجرا کنم.

برای این کار، جدولی طراحی کردم (که عکسش را در همان مطلب قرار دادم) و وضعیت هر روز را با دو رنگ سیاه (برای روزهایی که از عملکردم رضایت نداشته‌ام) و سبز (برای روزهایی که از خودم راضی بوده‌ام) مشخص کردم.

این چله، شنبه چهارم مردادماه، به آخر رسید و بنابرقولی که اول به خودم و بعد به شما داده بودم، زمان آن رسیده که نتیجه‌ی کار را اینجا بنویسم. تردیدی نیست که علم به آگاهی دیگران از نتیجه‌ی فعالیت‌هایم، مشوق خوبی برای بهتر شدن و فعالیت کردن بوده‌است. (این را گفتم که فردا روزی اگر تصمیم به انجام چنین کاری گرفتید، شما هم مزیت انتشار عمومی نتیجه‌ی فعالیتتان را بدانید!)

اما در این چهل روز چه اتفاقی افتاده است؟

خب راستش، تنها 17 روز از این چهل روز، برای من مفید و سازنده بود و 23 روز دیگر را از دست دادم اما در مجموع از فعالیتم احساس رضایت دارم. تلاش برای دقت به رفتار روزمره در طول یک دوره‌ی مشخص، باعث شده به نکات مفیدی از عادات فردی‌ام دست پیدا کنم که به من برای بهتر شدن کمک خواهند کرد.

نکاتی را هم یادداشت کرده‌ام که گمان می‌کنم خواندنش برایتان خالی از لطف نخواهد بود.

جمع بندی چله تعالی

میان نوشت: تلاشم این است نکاتی که در این یادداشت نوشته می‌شوند، نکات عمومی و بدون تاریخ انقضاء باشند که خواندنش برای خواننده‌ای که قصد اجرای چنین برنامه‌ای را دارد و نیز برای عموم کاربران مفید باشد.

1. معیار من برای ارزیابی روزهایم، کیفی بود. بدین صورت که در پایان هر روز، از خودم سوال می‌پرسیدم که «آیا از عملکرد امروزت راضی بودی؟ آیا امروز برای تو روز خوبی و سازنده‌ای بود؟ آیا قدمی برای بهتر شدن برداشتی؟» پاسخ به این سوال، اگر مثبت بود، رنگ خانه سبز می‌شد و اگر منفی بود، آن خانه را سیاه می‌کردم.

اما شما برای این کار، می‌توانید از معیارهای کمی نیز استفاده کنید. بدین شکل که برای هر فعالیتی، نمره‌ای خاص در نظر بگیرید و بر آن اساس در پایان روز، وضعیت خود را مشخص نمایید. مسئله‌ای که در طول این مدت، یکی از چالش‌های من بود. برای مثال آیا خواندن نماز اول وقت مهم‌تر است یا درس خواندن؟ هر یک چقدر ارزش‌مند هستند؟ خواندن کدام درس ارزش و اهمیت بیشتری دارد؟ کدام کار، مهم‌تر است؟

بدی ارزیابی کیفی روزها، این است که ممکن است خودمان را گول بزنیم و با انجام دادن کارهای بدون اولویت ولی ساده، به جای کارهای اولویت دار ولی سخت، احساس رضایت درونی اشتباه پیدا کنیم. در صورتی که اگر برای هر فعالیت، امتیاز مشخصی در نظر بگیریم، از زیر کار در رفتن به مراتب سخت‌تر می‌شود!

 

2. من، در این پروژه، وضعیت هر روز را تنها با رنگ کردن یک خانه مشخص کردم. اما بهتر است غیر از جدول اصلی، صفحه‌ای نیز برای شرح مختصر هر روز اختصاص داده شود. پاسخ به سوالاتی مثل «چه چیز، بازدهی امروز مرا بالا برد یا پایین آورد؟» می‌تواند خیلی راهگشا باشد.

 

3. از دست دادن روزها، کار آسانی است. کافی است دست روی دست بگذاریم و کاری نکنیم! در مقابل، مفید و اثر بخش بودن کار دشواری است و نیاز به تلاش دارد. به ویژه وقتی چند روز پشت سر هم، وضعیت «سازنده» داشته باشیم، کار به مراتب سخت‌تر می‌شود. 

هدف این چله، برای من، این بود که هر روز، بهتر از دیروز باشم. بنابراین، رسیدن به سطح رضایتمندی در روز ششم، کار خیلی دشواری نبوده است. چون روزهای پیش از آن، هیچ قدمی برنداشته بودم! اما تکرار همان کارها در روز هفتم، موجب شده آن روز را از دست رفته تلقی کنم و روز بعد بار دیگر برای رسیدن به پله‌ی بالاتر تلاش کنم. همین‌طور، متعالی بودن در روز نهم به مراتب سخت‌تر از روز هشتم، و در روز دهم سخت‌تر از روز نهم بوده است.

 

4. حالت روحی انسان، اثر عمیقی بر میزان پیشرفت دارد. آشفتگی، انسان را از پا در می‌آورد و همه‌ی برنامه‌هایش را به هم می‌ریزد. متاسفانه در اثر همین آشفتگی، دهه‌ی پایانی این چله، تقریبا به طور کامل از دست رفت و با بی‌نظمی در هم آمیخته شد. 

خوب است هنگام بروز آشفتگی‌ها، سعی کنیم بر افکار و رفتارمان مسلط باشیم و با مدیریت صحیح، از هدر رفتن انرژی و زمانمان جلوگیری کنیم. باور کنید گاهی اوقات فقط لازم است «در لحظه زندگی کنیم» و کارها را به خدا بسپاریم. (هرچند، گفتن این چیزها از عمل کردن به آن‌ها، بسیار راحت‌تر است.)

 

5. گاهی اوقات، ثمربخش نبودن در چند روز پیاپی، موجب سستی بیشتر می‌شود و اصل کار را بی‌ارزش جلوه می‌دهد. در این مواقع، لازم است تلنگر کوچکی به خودمان بزنیم و با تشویق یا تنبیه، خودمان را وادار به انجام کار کوچکی کنیم. همین، بهانه‌ای خواهد شد برای این که فردا، بهتر از امروز باشیم.

 

6. در مورد 5 گفتم گاهی لازم است خودمان را تهدید یا تطمیع کنیم. ولی چه فایده دارد که انسان خودش را با زور یا تطمیع مجبور به انجام کاری کند؟ لابد شما هم این ضرب‌المثل را شنیده‌اید که می‌گویند:

چاه باید از خودش آب داشته باشه!

ولی نه، اشتباه نکنید! در این مورد فایده دارد. انجام دادن یک کار خوب به شکل مستمر، حتی از سر جبر یا تطمیع هم که باشد باعث شکل گیری عادت به انجام کار خوب خواهد شد. وقتی به انجام کاری عادت کردیم، دیگر ترک کردنش است که سختی به همراه دارد. پس استفاده از تشویق یا تنبیه می‌تواند خیلی موثر باشد.

 

7. گاهی اوقات هم تعمدا سستی می‌کنیم. باورتان می‌شود؟ به گمان من، انسان گاهی اوقات از بازده داشتن، از مفید بودن و از ثمربخش بودن خسته می‌شود و تعمدا سعی می‌کند روزش را به گند بکشد!

فکر می‌کنم بهترین راهکار برای جلوگیری از خراب شدن چنین روزی، تلاش برای رفتن به سمت تفریحات ثمربخش است. به نظر من، همان‌قدر که وقت گذرانی در اینستاگرام، بالا و پایین کردن کانال‌های تلگرام و بی هدف تلوزیون دیدن مضر و بی‌ثمر است، دیدن یک فیلم خوب، خواندن یک کتاب جالب یا داستانی جذاب و همین طور ورزش و تفریحاتی از این دست مفید و اثربخشند. 

می‌توانیم در این مواقع بخشی، یا حتی تمام روز خود را به چنین کارهایی اختصاص دهیم و لااقل مطمئن باشیم بین کم ثمر بودن و بی‌ثمر بودن، بی‌ثمری را برنگزیده‌ایم.

 

نکات دیگری هم هست که از حوصله‌ی این یادداشت خارج است.

 

دوست دارم دومین چله‌ی تعالی را هم طی چند روز آینده شروع کنم. وقتی این آشفتگی که مدتی است گریبانم را گرفته تمام شود و برنامه‌ام روشن‌تر شده باشد. البته در مورد این آشفتگی - که ریشه‌ی اجتماعی و سیاسی دارد- هم مفصلا خواهم نوشت. انشاالله اگر عمری باقی باشد، نتیجه‌ی چله‌ی دوم را هم با شما در میان خواهم نهاد.

 

پ.ن: من برای اجرای این برنامه، یک جدول معمولی کشیدم. (و نقاشی افتضاحم نیز اصلا تاثیری در انتخابم نداشت!!!) اما می‌شود قدری بیشتر خلاقیت به خرج داد و تصویرهای جذاب‌تری کشید. مثلا درختی با 30 یا 40 سیب که هر روز یکی‌شان رنگ می‌شود یا تصویر یک آناناس که هر تکه‌اش برای یک روز است. با جستجوی عبارت mood tracker در تصاویر گوگل، نمونه‌های خوبی خواهید دید که می‌توانید از آن‌ها الگو بگیرید.

سلام آقا مسعود

دمت گرم که نوشتی.

راستش من از همون روز اوّل، همگام با خودتون شروع کردم به گرفتن چلّه... که نتیجه‌‌ی نامطلوب و نه چندان گل و بلبلش (!) رو خواهم نوشت اگر خدا خواست.

متاسفانه آنطور که خواستم نشد... امّا به شدّت منو ترغیب کردید به نماندن و ادامه دادن!

همه ی نکات عالی بودند، خصوصاً نکته ی ۱. منم به این نتیجه رسیدم که صرف کیفی بودن کافی نیست و یه معیار کمّی هم لازم داره.

بااجاز‌ه‌تون به پیوندهای روزانه‌ام افزودم.

+ راستی از اونجاییکه شما وبلاگ خلوت و باصفایی داری، امیدوارم از ورّاجی‌های همیشگی من اذیت نشی! :)

سلام علیرضای عزیزم
چقدر خوشحال شدم که یه نفر دیگه هم همزمان با من شروع کرده این کارو... 
و خوشحال تر شدم که انجام دادن همچین پروژه ای تو رو هم مثل من ترغیب کرده به ادامه دادن و درجا نزدن
نتیجه ی کارت رو بنویس. اگه دوست داشتی لینکش رو هم کامنت کن که بذارم تو پیوندهای روزانه
امیدوارم اگه چله ی دوم رو شروع کردی برات مفیدتر و ثمربخش تر باشه

+حضورت باعث افتخاره پسر. همیشه باش :)

چشم، سر فرصت مینویسم و لینکش رو بهتون تقدیم میکنم. :)

خیییییییلی لطف دارید. :))

خیلی هم عالی
منتظرم
فدای تو :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
به این خانه‌ی محقر خوش آمدید. در این‌جا یادداشت‌ها، دغدغه ها و تجربه های نگارنده را خواهید یافت.
بهانه ی ساختن این خانه، دوست عزیزی است که مرا، انسانی که مدت‌ها از نثر فاصله گرفته بود را، هم به نوشتن معتاد کرده است. در این‌جا به هرگوشه‌ای سرک خواهم کشید و از هر چیزی خواهم نوشت. بدیهی است منبع و ماخذ کلیه‌ی یادداشت‌های فاقد منبع، ذهن نویسنده است.
امید است آن‌چه نوشته ام و خواهید خواند، مقبول افتد...
کتاب‌های من

آخرین کتاب‌هایی که خوانده‌ام

حسن و دل
really liked it
در نوع خود کتاب جالبی است. داستانی عرفانی است که به طریق تمثیل ماجرای عشق "دل" پسر پادشاه یونان، "عقل"، را که در "قلعه ی بدن" حکومت می کند به "حُسن" دختر پادشاه مشرق، "عشق"، که در شهر "دیدار" ساکن است روایت می کند. دل در حقیقت طالب آب ح...
tagged: literature
منجنیق
really liked it
حسین صفا، در این کتاب تصویر جدیدی از غزل فارسی را ارائه می کند. تصویری که در عین شباهت هایش به تصویری که از غزل کلاسیک مشهور در ذهن مان داریم دارای تفاوت هایی نیز هست. تفاوت هایی آن چنان عمیق که گاه حتی شاید مجبورمان کند نام غزل بر اشعار...
tagged: literature and poet
صد سال تنهایی
it was amazing
صدسال تنهایی را نخوانده‌ام، با آن زندگی کرده‌ام. کتاب بی‌نظیری است. با قلمی شیوا و روان و توصیفاتی بدیع و حیرت انگیز. با سبکی منحصر به فرد -رئالیسم جادویی- و جاسازی عناصر خیالی و غیر واقعی در بافت دنیایی واقعی، آن هم چنان ممزوج به یکدیگر...
tagged: literature and novel
ناصر ارمنی
really liked it
در میان داستان ها، "زمزم" را بیش از بقیه دوست داشتم. اغلب پایان بندی ها را پسندیدم. هرچند با برخی از آنها ارتباط برقرار نکردم. در مجموع، به گمانم امیرخانی در نوشتن داستان بلند، توانمندتر از داستان کوتاه است.
tagged: literature and short-story
کافه پیانو
it was amazing
هرکس هرچه می‌خواهد بگوید! من حس می‌کنم کافه پیانو یکی از بهترین رمان هایی است که این سال‌ها خوانده ام. لحن گیرا و صمیمی کتاب، به علاوه فضای زنده و جذاب آن چیزی است که در هر کتابی پیدا نمی‌شود. لحنی آن‌قدر گیرا که وقتی کتاب را باز می‌کنید...
tagged: literature and novel

goodreads.com
Designed By Erfan Powered by Bayan