مسعود پایمرد
شنبه ۱ تیر ۹۸
مدت زیادی سینما نرفته بودم. آخرین بارش اگر اشتباه نکنم پارسال بود که برای دیدن فیلم «فِراری» رفتیم. دلیل این سینما نرفتن هم فقط یک چیز بود: نداشتن یک دوست همراه که حال و حوصلهی فیلم دیدن داشته باشد! این بود که تا یکی از دوستان صمیمیام پیشنهاد دیدن «شبی که ماه کامل شد» را داد، بدون تعلل پذیرفتم.
فیلم درخشانی که در سیوهفتمین جشنواره فیلم فجر تعداد زیادی از جوایز را درو کرد و غیر از آن در شش بخش دیگر هم نامزد دریافت جایزه شد. در مجموع با فیلم خوبی طرفیم. یک ملودرام تراژیک و اکشن که روایتگر عشق سوزناکی است بین فائزه و عبدالحمید (برادر بزرگتر عبدالمالک ریگی). عشقی که دست آخر هم البته سرنوشت عجیبی پیدا می کند.
کارگردان فیلم نرگس آبیار است که به گمانم غالبا او را با فیلم دومش، «شیار 143» می شناسیم. کارگردانی که سبک خودش را دارد و نشان داده کارش روز به روز بهتر میشود.
فیلم همچنین، سرشار از بازیهای درخشان است. چه «هوتن شکیبا» و «الناز شاکردوست» که در این فیلم متفاوتتر از همیشه ظاهر شدهاند و چه «فرشته صدرعرفایی» که نقش یک مادر را تمام و کمال ایفا میکند.
در طراحی صحنه و لباس و جلوههای ویژه میدانی نیز فیلم از استانداردهای سینمای ایران بالاتر است و این ترکیب به خلق صحنههایی منجر میشود که مخاطب نمونهاش را کمتر دیده است.
با وجود تمام این محاسن، اما فیلم دو نقطه ضعف و نقص بزرگ دارد:
بزرگترین نقصش فیلمنامه است. فیلمنامهای که در ابتدا تصویر عشقی آبکی را نشان میدهد بی آن که به مخاطبش نشان دهد چه شد که چنین عشق سوزناکی از یک نظربازی ساده شکل گرفت. و فیلمنامهای که بعدا هم روند تغییر و تکامل شخصیتها را نادیده میگیرد و مخاطب اصلا نمیفهمد چطور شد که عبدالحمید شاعر عاشقپیشه ابتدای داستان به تروریستی خونریز و وحشی تبدیل شد که حتی به عشق خودش نیز رحم نکرد.
بماند که تصویری که از عبدالمالک ریگی ارائه میکند بیش از آن که به تصویر سرکرده یکی از وحشیترین گروهکهای تروریستی شباهت داشته باشد به تصویر یک فیلسوف و عارف شباهت دارد و همین تا حد زیادی ذهن مخاطب را با چالش پذیرفتن او به عنوان آنتاگونیست داستان مواجه میکند.
نقص دیگر فیلم را هم میتوان انتخابهای کارگردان دانست. علیرغم تمام تعریفهایی که از نرگس آبیار در ابتدای همین نوشتار کردم اما معتقدم او میتوانست انتخابهای بهتری در بخشهایی از فیلم داشته باشد. مثل انتخاب دوربین ثابت به جای دوربین روی دست در فضاهای بسته، حذف بعضی قسمتها که در روند داستان دخالت چندانی ندارند یا حتی پایان بندی فیلم. (که معتدم میتوانست خیلی قویتر و بهتر باشد و البته گناهش مشترکا به گردن کارگردان و فیلمنامه است!)
با این همه، با فیلم خوبی طرفیم که مخاطب را با خودش همراه میکند و ارزش دیدن دارد. امیدوارم به تماشایش بنشینید و از دیدنش لذت ببرید.
پ.ن: موزیک ویدیوی محسن چاووشی برای این فیلم هم از آن اتفاقهای خوب دنیای موسیقی بود که باعث شد چاووشی یکی از بهترین کارهایش را ارائه کند. یک شعر معرکه، یک اجرای پخته و یک تنظیم بینظیر. بشنوید و بهرهور شوید!