دولت‌خانه | مسعود پایمرد

چه به از دولت لطف سخن و طبع سلیم


دیکتاتور بزرگ

sad man

زندگی، دیکتاتور بی‌رحمی است. بزرگ‌ترین دلیلش هم این است که مجبورمان می‌کند به تحمل کردنش. حتی اگر هیچ دلیل دیگری هم برای حرفم نداشته باشم، همین یک دلیل برای این که ثابت کند زندگی دیکتاتور بی‌رحمی است، کفایت می‌کند.

فکر کنید یک آدم خیلی پر زور، بیاید و بدون این که نظرتان را بپرسد وادارتان کند رو به رویش بنشینید و خیره خیره نگاهش کنید! یا حتی یک قدم جلوتر بگذارد و مجبورتان کند با او شطرنج بازی کنید و تازه، تابع قوانینی باشید که خودش وضع کرده!

گاهی اوقات، هرچقدر هم که بزرگ باشیم، هرچقدر هم که قوی باشیم، مقهور این قدرت استخوان خرد کن می‌شویم و پرچم سفید را بالا می‌آوریم و تصمیم می‌گیریم تسلیمش شویم.

خیلی اوقات زندگی دوست ندارد بداند ما چه چیزی دوست داریم. خیلی اوقات اصلا توجهی به ما نمی‌کند. اصلا ما را نمی‌فهمد.

زندگی، اگر به شکل آدم تجسم پیدا می‌کرد، آدم بی‌رحمی می‌شد. از آن آدم‌ها که وحشت می‌کنی توی چشم‌شان نگاه کنی و حرفت را بزنی. از آن آدم‌ها که تا چپ چپ نگاهت می‌کنند، خودت را می‌بازی و هرچه می‌خواستی بگویی را - همه‌ی حرف‌ها و اعتراضاتت را- فراموش می‌کنی.

ولی زندگی، راستی راستی زنده نیست، جان‌دار نیست. هیچ وقت هم نمی‌تواند به شکل هیچ آدمی تجسم پیدا کند، چشمی هم ندارد که بترسی به آن نگاه کنی. 

زندگی خود ماییم. خود خود ما. ماییم که زندگی را می‌سازیم و با تصمیماتمان آن را زیبا یا زشت می‌کنیم. ماییم که تصمیم می‌گیریم آن را چطور بسازیم.

اگر زندگی شبیه یک دیکتاتور بزرگ است، تنها به خاطر این است که بازتاب حقیقت است. برای این است که تصویر ماست. این خود ماییم که یک دیکتاتور بزرگیم؛ دیکتاتوری که زندگی را به کام دیگران تلخ می‌کند و نظراتش را به آن‌ها تحمیل می‌کند.

این ماییم که توجه نمی‌کنیم دیگران چه دوست دارند، به چه چیزی عشق می‌ورزند و چگونه فکر می‌کنند. ماییم که دیگران را نمی‌فهمیم. بی‌محابا نظراتمان را به دیگران تحمیل می‌کنیم و خیال می‌کنیم کارمان خیلی درست است و خیرخواهیم. در صورتی که نیستیم و با این کارمان تنها زندگی را اول به کام دیگری و بعد به کام خودمان تلخ می‌کنیم.

ما آدم‌ها هستیم که تصمیم می‌گیریم عقده‌ی کینه‌های دیرینه‌مان را بر سر دیگران باز کنیم تا نگذاریم به آن‌چه می‌خواهند برسند. ماییم که در کمال بی‌رحمی، انتقام روزهای خوش نداشته‌مان را از اطرافیانمان می‌گیریم.

زندگی بی‌رحم نیست. ما آدم‌هاییم که بی‌رحمیم. ماییم که زندگی را زشت تصویر کرده‌ایم. 

و بالاخره، در این فراز و نشیب‌های زندگی، یکی هم ممکن است کم بیاورد. پرچم سفیدش را بالا بگیرد و تسلیم شود. تسلیم ما! چون دیگر بیشتر از آن‌چه تحمل کرده، قدرت نداشته است. چون احساس کرده استخوان‌هایش دارد زیر بار زندگی خرد می‌شود و دیگر نایی برایش نمانده است.

آن روز که پرچم سفیدی را بالا دیدیم و به خاک افتادن انسانی را به تماشا نشستیم، یادمان نرود فاتحه‌ای نثار انسانیتمان کنیم...

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
به این خانه‌ی محقر خوش آمدید. در این‌جا یادداشت‌ها، دغدغه ها و تجربه های نگارنده را خواهید یافت.
بهانه ی ساختن این خانه، دوست عزیزی است که مرا، انسانی که مدت‌ها از نثر فاصله گرفته بود را، هم به نوشتن معتاد کرده است. در این‌جا به هرگوشه‌ای سرک خواهم کشید و از هر چیزی خواهم نوشت. بدیهی است منبع و ماخذ کلیه‌ی یادداشت‌های فاقد منبع، ذهن نویسنده است.
امید است آن‌چه نوشته ام و خواهید خواند، مقبول افتد...
کتاب‌های من

آخرین کتاب‌هایی که خوانده‌ام

حسن و دل
really liked it
در نوع خود کتاب جالبی است. داستانی عرفانی است که به طریق تمثیل ماجرای عشق "دل" پسر پادشاه یونان، "عقل"، را که در "قلعه ی بدن" حکومت می کند به "حُسن" دختر پادشاه مشرق، "عشق"، که در شهر "دیدار" ساکن است روایت می کند. دل در حقیقت طالب آب ح...
tagged: literature
منجنیق
really liked it
حسین صفا، در این کتاب تصویر جدیدی از غزل فارسی را ارائه می کند. تصویری که در عین شباهت هایش به تصویری که از غزل کلاسیک مشهور در ذهن مان داریم دارای تفاوت هایی نیز هست. تفاوت هایی آن چنان عمیق که گاه حتی شاید مجبورمان کند نام غزل بر اشعار...
tagged: literature and poet
صد سال تنهایی
it was amazing
صدسال تنهایی را نخوانده‌ام، با آن زندگی کرده‌ام. کتاب بی‌نظیری است. با قلمی شیوا و روان و توصیفاتی بدیع و حیرت انگیز. با سبکی منحصر به فرد -رئالیسم جادویی- و جاسازی عناصر خیالی و غیر واقعی در بافت دنیایی واقعی، آن هم چنان ممزوج به یکدیگر...
tagged: literature and novel
ناصر ارمنی
really liked it
در میان داستان ها، "زمزم" را بیش از بقیه دوست داشتم. اغلب پایان بندی ها را پسندیدم. هرچند با برخی از آنها ارتباط برقرار نکردم. در مجموع، به گمانم امیرخانی در نوشتن داستان بلند، توانمندتر از داستان کوتاه است.
tagged: literature and short-story
کافه پیانو
it was amazing
هرکس هرچه می‌خواهد بگوید! من حس می‌کنم کافه پیانو یکی از بهترین رمان هایی است که این سال‌ها خوانده ام. لحن گیرا و صمیمی کتاب، به علاوه فضای زنده و جذاب آن چیزی است که در هر کتابی پیدا نمی‌شود. لحنی آن‌قدر گیرا که وقتی کتاب را باز می‌کنید...
tagged: literature and novel

goodreads.com
Designed By Erfan Powered by Bayan