دوشنبه ۶ مرداد ۹۹
بیست و هشتم خرداد ماه بود که در یادداشتی، نوشتم با هدف بیرون آمدن از سیکل معیوب هیچکاری نکردن و کسب رضایت درونی بیشتر، قصد دارم برنامهای به اسم «چلهی تعالی» را اجرا کنم.
برای این کار، جدولی طراحی کردم (که عکسش را در همان مطلب قرار دادم) و وضعیت هر روز را با دو رنگ سیاه (برای روزهایی که از عملکردم رضایت نداشتهام) و سبز (برای روزهایی که از خودم راضی بودهام) مشخص کردم.
این چله، شنبه چهارم مردادماه، به آخر رسید و بنابرقولی که اول به خودم و بعد به شما داده بودم، زمان آن رسیده که نتیجهی کار را اینجا بنویسم. تردیدی نیست که علم به آگاهی دیگران از نتیجهی فعالیتهایم، مشوق خوبی برای بهتر شدن و فعالیت کردن بودهاست. (این را گفتم که فردا روزی اگر تصمیم به انجام چنین کاری گرفتید، شما هم مزیت انتشار عمومی نتیجهی فعالیتتان را بدانید!)
اما در این چهل روز چه اتفاقی افتاده است؟
خب راستش، تنها 17 روز از این چهل روز، برای من مفید و سازنده بود و 23 روز دیگر را از دست دادم اما در مجموع از فعالیتم احساس رضایت دارم. تلاش برای دقت به رفتار روزمره در طول یک دورهی مشخص، باعث شده به نکات مفیدی از عادات فردیام دست پیدا کنم که به من برای بهتر شدن کمک خواهند کرد.
نکاتی را هم یادداشت کردهام که گمان میکنم خواندنش برایتان خالی از لطف نخواهد بود.
میان نوشت: تلاشم این است نکاتی که در این یادداشت نوشته میشوند، نکات عمومی و بدون تاریخ انقضاء باشند که خواندنش برای خوانندهای که قصد اجرای چنین برنامهای را دارد و نیز برای عموم کاربران مفید باشد.
1. معیار من برای ارزیابی روزهایم، کیفی بود. بدین صورت که در پایان هر روز، از خودم سوال میپرسیدم که «آیا از عملکرد امروزت راضی بودی؟ آیا امروز برای تو روز خوبی و سازندهای بود؟ آیا قدمی برای بهتر شدن برداشتی؟» پاسخ به این سوال، اگر مثبت بود، رنگ خانه سبز میشد و اگر منفی بود، آن خانه را سیاه میکردم.
اما شما برای این کار، میتوانید از معیارهای کمی نیز استفاده کنید. بدین شکل که برای هر فعالیتی، نمرهای خاص در نظر بگیرید و بر آن اساس در پایان روز، وضعیت خود را مشخص نمایید. مسئلهای که در طول این مدت، یکی از چالشهای من بود. برای مثال آیا خواندن نماز اول وقت مهمتر است یا درس خواندن؟ هر یک چقدر ارزشمند هستند؟ خواندن کدام درس ارزش و اهمیت بیشتری دارد؟ کدام کار، مهمتر است؟
بدی ارزیابی کیفی روزها، این است که ممکن است خودمان را گول بزنیم و با انجام دادن کارهای بدون اولویت ولی ساده، به جای کارهای اولویت دار ولی سخت، احساس رضایت درونی اشتباه پیدا کنیم. در صورتی که اگر برای هر فعالیت، امتیاز مشخصی در نظر بگیریم، از زیر کار در رفتن به مراتب سختتر میشود!
2. من، در این پروژه، وضعیت هر روز را تنها با رنگ کردن یک خانه مشخص کردم. اما بهتر است غیر از جدول اصلی، صفحهای نیز برای شرح مختصر هر روز اختصاص داده شود. پاسخ به سوالاتی مثل «چه چیز، بازدهی امروز مرا بالا برد یا پایین آورد؟» میتواند خیلی راهگشا باشد.
3. از دست دادن روزها، کار آسانی است. کافی است دست روی دست بگذاریم و کاری نکنیم! در مقابل، مفید و اثر بخش بودن کار دشواری است و نیاز به تلاش دارد. به ویژه وقتی چند روز پشت سر هم، وضعیت «سازنده» داشته باشیم، کار به مراتب سختتر میشود.
هدف این چله، برای من، این بود که هر روز، بهتر از دیروز باشم. بنابراین، رسیدن به سطح رضایتمندی در روز ششم، کار خیلی دشواری نبوده است. چون روزهای پیش از آن، هیچ قدمی برنداشته بودم! اما تکرار همان کارها در روز هفتم، موجب شده آن روز را از دست رفته تلقی کنم و روز بعد بار دیگر برای رسیدن به پلهی بالاتر تلاش کنم. همینطور، متعالی بودن در روز نهم به مراتب سختتر از روز هشتم، و در روز دهم سختتر از روز نهم بوده است.
4. حالت روحی انسان، اثر عمیقی بر میزان پیشرفت دارد. آشفتگی، انسان را از پا در میآورد و همهی برنامههایش را به هم میریزد. متاسفانه در اثر همین آشفتگی، دههی پایانی این چله، تقریبا به طور کامل از دست رفت و با بینظمی در هم آمیخته شد.
خوب است هنگام بروز آشفتگیها، سعی کنیم بر افکار و رفتارمان مسلط باشیم و با مدیریت صحیح، از هدر رفتن انرژی و زمانمان جلوگیری کنیم. باور کنید گاهی اوقات فقط لازم است «در لحظه زندگی کنیم» و کارها را به خدا بسپاریم. (هرچند، گفتن این چیزها از عمل کردن به آنها، بسیار راحتتر است.)
5. گاهی اوقات، ثمربخش نبودن در چند روز پیاپی، موجب سستی بیشتر میشود و اصل کار را بیارزش جلوه میدهد. در این مواقع، لازم است تلنگر کوچکی به خودمان بزنیم و با تشویق یا تنبیه، خودمان را وادار به انجام کار کوچکی کنیم. همین، بهانهای خواهد شد برای این که فردا، بهتر از امروز باشیم.
6. در مورد 5 گفتم گاهی لازم است خودمان را تهدید یا تطمیع کنیم. ولی چه فایده دارد که انسان خودش را با زور یا تطمیع مجبور به انجام کاری کند؟ لابد شما هم این ضربالمثل را شنیدهاید که میگویند:
چاه باید از خودش آب داشته باشه!
ولی نه، اشتباه نکنید! در این مورد فایده دارد. انجام دادن یک کار خوب به شکل مستمر، حتی از سر جبر یا تطمیع هم که باشد باعث شکل گیری عادت به انجام کار خوب خواهد شد. وقتی به انجام کاری عادت کردیم، دیگر ترک کردنش است که سختی به همراه دارد. پس استفاده از تشویق یا تنبیه میتواند خیلی موثر باشد.
7. گاهی اوقات هم تعمدا سستی میکنیم. باورتان میشود؟ به گمان من، انسان گاهی اوقات از بازده داشتن، از مفید بودن و از ثمربخش بودن خسته میشود و تعمدا سعی میکند روزش را به گند بکشد!
فکر میکنم بهترین راهکار برای جلوگیری از خراب شدن چنین روزی، تلاش برای رفتن به سمت تفریحات ثمربخش است. به نظر من، همانقدر که وقت گذرانی در اینستاگرام، بالا و پایین کردن کانالهای تلگرام و بی هدف تلوزیون دیدن مضر و بیثمر است، دیدن یک فیلم خوب، خواندن یک کتاب جالب یا داستانی جذاب و همین طور ورزش و تفریحاتی از این دست مفید و اثربخشند.
میتوانیم در این مواقع بخشی، یا حتی تمام روز خود را به چنین کارهایی اختصاص دهیم و لااقل مطمئن باشیم بین کم ثمر بودن و بیثمر بودن، بیثمری را برنگزیدهایم.
نکات دیگری هم هست که از حوصلهی این یادداشت خارج است.
دوست دارم دومین چلهی تعالی را هم طی چند روز آینده شروع کنم. وقتی این آشفتگی که مدتی است گریبانم را گرفته تمام شود و برنامهام روشنتر شده باشد. البته در مورد این آشفتگی - که ریشهی اجتماعی و سیاسی دارد- هم مفصلا خواهم نوشت. انشاالله اگر عمری باقی باشد، نتیجهی چلهی دوم را هم با شما در میان خواهم نهاد.
پ.ن: من برای اجرای این برنامه، یک جدول معمولی کشیدم. (و نقاشی افتضاحم نیز اصلا تاثیری در انتخابم نداشت!!!) اما میشود قدری بیشتر خلاقیت به خرج داد و تصویرهای جذابتری کشید. مثلا درختی با 30 یا 40 سیب که هر روز یکیشان رنگ میشود یا تصویر یک آناناس که هر تکهاش برای یک روز است. با جستجوی عبارت mood tracker در تصاویر گوگل، نمونههای خوبی خواهید دید که میتوانید از آنها الگو بگیرید.