شنبه ۱۸ آبان ۹۸
دیروز موفق شدم فیلمی را که مدتها در صدد تماشایش بودم، ببینم. «سقوط» (Downfall)، فیلمی در ژانر درام جنگی، ساختهی الیور هرشبیگل است که به روایت دوازده روز آخر زندگی آدولف هیتلر میپردازد. این، اولین فیلمی است که هیتلر را از زبان آلمانیها روایت میکند و به گمانم از این جهت، فیلمی منحصر به فرد محسوب میشود.
در این نوشتار، قصد ندارم به روایت داستان فیلم یا نقد شخصیت هیتلر یا صحبت در خصوص جنگ جهانی دوم بپردازم. تنها میخواهم این فیلم جذاب را از چند جنبه بررسی کنم و در نهایت توصیه کنم که اگر به تاریخ و ژانر درام جنگی علاقمندید، حتما به تماشایش بنشینید!
داستان فیلم، بر اساس چندکتاب نوشته شده است که مهمترین آنها، کتاب پناهگاه هیتلر، نوشتهی ترادول یونگه، منشی شخصی آدولف هیتلر، پیشوای آلمان نازی است. به نظر میرسد در فیلم هم، شخصیت یونگه محور روایت قرار داده شده است. با این وجود کارگردان، زیرکارنه و بدون از دست دادن نقطهی تمرکزش، قدم فراتر از او میگذارد و به قسمتهای دیگری نیز سرک میکشد.
در این میان، بهترین و شاخصترین ویژگی فیلم را، به گمانم باید گذر از تیپها و خلق شخصیت دانست. مهمترین شخصیت فیلم، بی هیچ تردیدی، خود هیتلر است. رهبری که بارها و بارها در میان کتابها از او یاد شده و در فیلمهای مختلفی به تصویر کشیده شده است. با این وجود، کمتر فیلم و داستانی را میتوان یافت که هیتلر در آنها به تیپ محدود نشده و صاحب شخصیت باشد. اغلب فیلمها و داستانهایی که به این سوژه پرداختهاند، او را شخصیتی خونریز، بیرحم و عاری از هرگونه عواطف انسانی تصویر کردهاند. با این حال، در این فیلم، ما شاهد جلوههای توامان مهربانی، خشم، جنون، غم، ناامیدی و گریه هستیم. چیزهایی که در مجموع، یک انسان را میسازند و به او خاصیتی چند بعدی میدهند. اینگونه است که داستان فیلم، قابل درکتر، ملموستر و صادقانهتر به نظر میرسد.
به جز فیلمنامه خوب، داشتن طراحی صحنه و لباس بینظیر نیز از دیگر نقاط قوت اثر است. طراحی صحنه و لباس فیلمهایی که دربارهی جنگ جهانی دوم ساخته میشوند، شباهت زیادی به هم دارند. اما چیزی که در اینجا کار را سخت کرده، محدود بودن فضای روایت داستان است. قسمت عمدهی داستان فیلم، در پناهگاه زیرزمینی فرماندهی روایت میشود. مکانی که هیتلر، در این دوازده روز، تنها یک بار آن را ترک میکند و مخاطب نیز، در مجموع، مدت محدودی از آن خارج میشود. با این وجود، صحنهپردازی به قدری خوب است و داستان چنان هوشمندانه روایت میشود که در این مدت کمتر مخاطب احساس خستگی میکند.
بازی بازیگران فیلم نیز خیره کننده است و برتر از همهی آنها، بیگمان، برونو گانتس، بازیگر سوئیسی ایستاده که نقش هیتلر را، با ظرافت و استادی تمام ایفا میکند. بازیگری که از همان دقایق ابتدایی، مخاطب را مجذوب خود میکند و تا پایان، با همان جذبهی ابتدایی، به دنبال خود میکشاند.
با این حال، در کنار تمام این نقاط قوت، نقاط ضعف اثر را نیز نباید نادیده انگاشت. به عقیدهی من، بزرگترین ضعف فیلم، از ریتم افتادن آن در دقایق میانی است. چیزی که برای لحظهای، فیلم را خسته کننده میکند و اندکی باعث زدگی مخاطب میشود. دلیل این از ریتم افتادن را، غلبهی درام بر جلوههای جنگی میدانم. چیزی که البته میتوانست با اندکی تغییر در فیلمنامه، رفع شود و کار را جذابتر کند و باعث بیشتر فاصلهگرفتنش از «بیوگرافی» شود.
در مجموع اما، فیلم را پسندیدم و اگر قرار باشد از 10 به آن نمره دهم، به نظرم 8.5 نمرهی مناسبی خواهد بود. مجلهی امپایر، این فیلم را در لیست صد فیلم برتر تاریخ سینمای جهان قرار داده. من نیز، تماشای آن را به شما توصیه میکنم. بیگمان، راضیتان خواهد کرد.
در پایان، میخواهم قدری از این بحثها فاصله بگیرم و گونهی دیگری به این اثر نگاه کنم. در کنار همهی صحبتها، «سقوط» فیلمی سرشار از جنبههای روانشناسی است. در مرکز داستان، ما با رهبری طرفیم که نماد بارز اختلال شخصیت خودشیفته (نارسیستیک) است و در کنار او، فرماندهانی که اغلب، عاری از مشکلات روانشناختی نیستند.
فکر میکنم این دیگر، بحث مفصلی است که یادداشت جداگانهای را میطلبد. به همین دلیل، واردش نمیشوم و تنها به ذکر یک نکته اکتفا میکنم:
بیگمان ترکیب جادوی «کاریزما» و یک بیماری روانشناختی، شبیه «اختلال شخصیت خودشیفته» یا «اختلال شخصیت مرزی» در وجود یک رهبر سیاسی، کافی است برای این که ملتی را به ورطهی نابودی و جهانی را به آستانهی تباهی بکشاند.
پینوشت: در مورد جنگ جهانی دوم، جهان پس از آن و شخصیت رهبران آن اگر روزی فرصتی دست دهد، به تفصیل خواهم نوشت.